English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9361 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fire direction center U مرکز هدایت اتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direction center U مرکز هدایت عملیات
direction center U مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
air defense direction center U مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
fire direction U هدایت کردن اتش
direction of fire U سمت تیر
fire direction U هدایت اتش
fire direction net U شبکه هدایت اتش
fire direction net U شبکه مخابراتی هدایت اتش
center fire U اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center to center method U روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
direction U امتداد
direction U مسیر هدایت کردن
direction U دستورالعمل جهت
direction U گرا
direction U کارگردانی
direction U راستا
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
self direction U خودفرمان
direction U سرپرستی
direction U سمت بافت
direction U جهت خواب فرش
direction for use U دستوراستعمال
direction U هدایت رهبری
direction to be followed U جهتحرکت
direction U هدایت
X direction U حرکت افق
direction U سازمان دهی یامدیریت
direction U دستور
direction U رهبری
direction U اداره جهت راه
direction U مسیر
direction U ارشاد
direction U سمت
Y direction U حرکت عمودی
direction U سو
direction U جهت
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> U آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
direction of points U جهتیاب
direction of attack U سمت حمله
direction of attack U سمت تک
direction of a current U current a of set
direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction finder U سمت یاب
in the opposite direction. U در جهت مخالف
direction indicator U دستگاه جهت نمایی
direction finding U جهت یابی
cutting direction of a saw U جهات برش اره
direction of thread U سوی پیچش پیچ
stage direction U کاگردانی
stage direction U مدیریت
the direction to mecca U قبله
flow direction U جهت گردش
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
direction of Mecca U بهجهتمکه
field direction U جهت میدان
direction rectifier U یکسوکننده سمتی
In the opposite direction . U درجهت مخالف
direction peg U میخ نشانه
direction of thread U جهت پیچ
direction finding U جهت یابی کردن
direction finding U سمت یابی کردن
reaction direction U جهتواکنش
main direction U جهت اصلی
art direction U دکور
compass direction U سمت قطب نما
magnetic direction U جهت مغناطیسی
direction finder U جهت یاب
art direction U آرایش
art direction U ترکیب
direction board U پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
wind direction U جهتوزشباد
instrument direction U سمت زاویه یاب
instrument direction U سمت اندازه گیری شده
direction finder U جهت یاب خودکار
direction finder U جهتیاب
compass direction U جهت قطبنمای مغناطیسی
compass direction U گرای مغناطیسی
art direction U شکل بندی
direction finder U دستگاه جهت یاب
direction finder U جهت یاب رادیویی
direction finder U راستایاب
briefing direction U دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
direction board U صفحه سمت نما
three dimensional direction finding U جهت یابی فضایی
current direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت جریان
wind direction and speed U جهتوسرعتوزشباد
automatic direction finder U جهت یاب اتوماتیک
direction finding station U پست جهت یابی
direction finding aerial U انتن جهت یابی
rotation in a clockwise direction U گردش به راست
ina northerly direction U سوی شمال
in a south easterly direction U از جهت جنوب خاور
radio direction finding U جهت یابی بی سیم
rotation in a clockwise direction U گردش در جهت عقربه ساعت
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
maximum direction finding U جهت یابی حداکثر
magnatic direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
The aircrafts was flying in a northerly direction. U هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
high frequency radio direction finding U جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
center U متمرکز کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center U متمرکز نقطه اتکاء
center U نقطه گره
center U نقط ه میانی چیزی
center U گروه مرکزی
center U قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center U سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center U میان
off center U خارج از مرکز
center U مرکز
center U وسط ونقطه مرکزی
center U درمرکز قرارگرفتن
center U تمرکز یافتن
center U مجمع
center U کیان
center U سانتر
off-center <idiom> U عجیب وغریب
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center of impact U مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of burst U مرکز ترکش گلوله
center mark U مرکز سوراخ
center sleeve U مرکز مجوف
center of buoyancy U مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
center of buoyancy U مرکز تعادل شناوری
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
center line U مرکزدوران
center line U خط صفر
center line U خط وسط زمین
center line U خط میانی زمین
center of burst U مرکزاصابت گلوله
center of dispersion U مرکز پراکندگی
center of gyration U نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
local center U مرکز محلی
luminescent center U هسته لومینسانس
center of gravity U مرکزگرایی
center of gravity U گرانیگاه
center of gravity U مرکز ثقل
center of distribution U مرکز پخش
center of dispersion U مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center line U خط مرکز
inversion center U مرکز وارونگی
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
computer center U مرکز کامپیوتر
detention center U بازداشتگاه
information center U مرکز اطلاعات
community center U مرکزاجتماع
community center U ساختمان محل انجمن
communication center U مرکزارتباطات
communication center U مرکز مخابرات
dead center U نقطه مرگ
computing center U مرکز محاسبات
convalescent center U بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center U یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center U مرکزکنترل
control center U مرکز کنترل عملیات
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center U تمرکز هزینه
wheel center U مرکز چرخ
data center U مرکز داده ها
data center U مرکز داده
cost center U مرکز هزینه زا
dead center U مرکز سکون و بی حرکتی
information center U مرکز جمع اوری اطلاعات
chiral center U مرکز کایرال
center web U مرکز چرخ
center piece U میانه
center piece U قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust U امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center U مرکز تقارن
center of symmerty U مرکز تقارن
center of resistance U مرکز مقاومت
diffracting center U مرکز پراشنده
center of pressure U مرکز فشار
center of mass U مرکز جرم
center of mass U مرکز حجم هدف
center of mass U مرکز هیولای هدف
center punch U سنبه نشان
center punch U مرکز سوراخ
center web U هسته
vasoconstrictor center U مرکز انقباض عروق
center stripe U خط میانی زمین
center strop U نوار پهن تور تنیس
center strap U نوار پهن تور تنیس
center spuare U زاویه تمرکز
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve U مرغک ماشین تراش
center wing U بال میانی
center section U بال میانی
center punch U مرکز منگنه
center of mass U مرکز هدف
center line U اسه
battery center U مرکز اتشبار
reserve center U مرکز احتیاط
reserve center U مرکز اموزش احتیاط
Recent search history Forum search
1سیاست گزاران حوزه فرهنگ
1A simple approach is to project forward each calculated voltage in the direction of its trend.
1من میروم به قومندانی
0It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com